محل تبلیغات شما

راز دل



خدایا!

مرا به ابتذال آرامش و خوشبختی مكشان.

اضطرابهای بزرگ ، غمهای ارجمند و حیرت های عظیم را بر روحم عطا كن

لذتها را به بندگان حقیرت ببخش و دردها عزیز بر جانم ریز.

خدایا!

به من زیستنی عطا كن كه در لحظه مرگ بر بی ثمری لحظ ای كه برای زیستن

گذشته است حسرت نخورم و مردنی عطا كن كه بر بیهودگیش سوگوار نباشم

برای اینكه هر كس آنچنان میمیرد كه زندگی كرده است.

خدایا!

به من توفیق تلاش در شكست ، صبر در نومیدی ، رفتن بی همراه

جهاد بی صلاح ، كار بی پاداش ، فداكاری در سكوت ، دین بی دنیا

مذهب بی عوام ، عظمت بی نام ، خدمت بی نان ، ایمان بی ریا

خوب بی نمود ، گستاخی بی خامی، قناعت بی غرور ، عشق بی هوس

تنهای در انبوه جمعیت‌، دوست داشتن بی آنكه دوست بدارند، روزی كن.


پروفسور فلسفه با بسته سنگینی وارد کلاس درس فلسفه شد

و بار سنگین خود را روبروی دانشجویان خود روی میز گذاشت.

وقتی کلاس شروع شد، بدون هیچ کلمه ای، یک شیشه بسیار بزرگ از داخل بسته

برداشت و شروع به پر کردن آن با چند توپ گلف کرد.

سپس از شاگردان خود پرسید که، آیا این ظرف پر است؟

و همه دانشجویان موافقت کردند.

سپس پروفسور ظرفی از سنگریزه برداشت

و آنها رو به داخل شیشه ریخت و شیشه رو به آرامی تکان داد.

سنگریزه ها در بین مناطق باز بین توپ های گلف قرار گرفتند؛

سپس دوباره از دانشجویان پرسید که آیا ظرف پر است؟

و باز همگی موافقت کردند.

بعد دوباره پروفسور ظرفی از ماسه را برداشت و داخل شیشه ریخت؛

و خوب البته، ماسه ها همه جاهای خالی رو پر کردند.

او یکبار دیگرپرسید که آیا ظرف پر است و دانشجویان یکصدا گفتند: "بله".

بعد پروفسور دو فنجان پر از قهوه از زیر میز برداشت

و روی همه محتویات داخل شیشه خالی کرد.

"در حقیقت دارم جاهای خالی بین ماسه ها رو پر می کنم!"

همه دانشجویان خندیدند.

در حالی که صدای خنده فرو می نشست، پروفسور گفت:

" حالا من می خوام که متوجه این مطلب بشین که این شیشه نمایی از زندگی شماست،

توپهای گلف مهمترین چیزها در زندگی شما هستند

خدایتان

خانواده تان

فرزندانتان

سلامتیتان

دوستانتان

و مهمترین علایقتان

چیزهایی که اگر همه چیزهای دیگر از بین بروند ولی اینها باقی بمانند، باز زندگیتان پای

برجا خواهد بود.

اما سنگریزه ها سایر چیزهای قابل اهمیت هستند

مثل کارتان،

خانه تان

و ماشینتان.

ماسه ها هم سایر چیزها هستند

مسایل خیلی ساده."

پروفسور ادامه داد:

"اگر اول ماسه ها رو در ظرف قرار بدید،

دیگر جایی برای سنگریزه ها و توپهای گلف باقی نمی مونه،

درست عین زندگیتان.

اگر شما همه زمان و انرژیتان را روی چیزهای ساده و پیش پا افتاده صرف کنین،

دیگر جایی و زمانی برای مسایلی که برایتان اهمیت داره باقی نمی مونه.

به چیزهایی که برای شاد بودنتان اهمیت داره توجه زیادی کنین،

با فرزندانتان بازی کنین،

زمانی رو برای چک آپ پزشکی بذارین.

با دوستان و اطرافیانتان به بیرون بروید

و با اونها خوش بگذرونین.

همیشه زمان برای تمیز کردن خانه و تعمیر خرابیها هست.

همیشه در دسترس باشین.

.

اول مواظب توپ های گلف باشین،

چیزهایی که واقعاً برایتان اهمیت دارند، موارد دارای اهمیت رو مشخص کنین.

بقیه چیزها همون ماسه ها هستند."

یکی از دانشجویان دستش را بلند کرد و پرسید: پس دو فنجان قهوه چه معنی داشتند؟

پروفسور لبخند زد و گفت:

" خوشحالم که پرسیدی.

این فقط برای این بود که به شما نشون بدم که مهم نیست که زندگیتان چقدر شلوغ و پر

مشغله ست،

همیشه در زندگی شلوغ هم ، جائی برای صرف دو فنجان قهوه با یک دوست هست! "

حالا با من یک قهوه میخوری؟


1-

Over the past six years and AGAIN just a few days ago:

1-  Israel has used cluster bombs on civilians, Iran has not;

2- Israel has used white phosphorus weapons on civilians, Iran has not;

3- Israel has planted extensive numbers of land mines in neighboring nations, Iran has not;

4- Israel has targeted and killed UN observers, Iran has not;

5- Israel has conducted assassinations in foreign nations, Iran has not;

6- Israel has exploited alliances to forge passports, Iran has not;

7- Israel has killed thousands of civilians since 2006, Iran has not;

8- Israel has been allowed to hold a large undeclared nuclear arsenal for decades, Iran has not even come close to wanting them;

9- Israel has, beyond a reasonable doubt, significant influence as to what appears them in the Western media, Iran does not;

Israel did 9/11. If Americans continue to bootlick the ethnic cleansing foreigner Zionists, they will get tried for treason. Dual nationals Joe Lieberman and Eric Cantor are on NOFORN FBI watch lists.

Get a clue you, Israel is anti-Christian. Search on Youtube for "Should Christians Support Israel"

منبع:

بخش نظرات

AmericanJoe 

http://www.washingtontimes.com/news/2012/nov/23/iran-thrilled-over-obama-re-election/


هر چند که آمریکایی ها نمیفهمند که معنی لبیک یا حسین

چیست؟

لبیکیا حسین را بسیار از ما شنیده اند.

لبیک یا حسین یعنی تو در معرکه جنگ هستی، هر چند که تنهایی

 و مردم تو را رها کرده باشند و تو را متهم وخوار شمرند.

لبیک یا حسین یعنی تو و اموالت و زن و فرزندانت در این معرکه

 باشند.

لبیک یا حسین یعنی مادری فرزندش را به میدان دفاع می فرستد و

 آن گاه که فرزندش شهید شد و سر بریده اش بهمادر داده شد،

 مادر سر را به خانه برده و خاک و خون آن راپاک کرده و به سر

بگوید: از تو راضی هستم. پروردگار، چهره‌ات را روشن بدارد، همان

طور که نزد فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها) مرا روز قیامت رو سپید

 کردی

لبیک یا حسین یعنی مادری، همسری یا خواهری می آید تا پسر،‌

همسر یا برادر خود را لباس رزم بپوشاند و به میدان رزم روانه کند

لبیک یا حسین یعنی زینب علیها سلام به برادرش حسین علیه 

 السلام جواز آرزو و شهادت را ببخشد.

لبیک یا حسین یعنی این.

 و به این کلام خاتمه می دهیم تا همه بشنوند:

ر کجای دنیا که به ما نیاز باشد، ما حاضریم.

و ما تنها کفن پوش نخواهیم بود. بلکه ما همراه کفن، اسلحه حمل

خواهیم کرد.

و در نهایت می گوییم: لبیک یا حسین»

 

و این است معنای هر یا حسین ما 

یا حسین

 


       دلم می خواهد گرسنه باشم. گرسنه غذا خوردن، گرسنه پیاده روی تا سرِ خیابان برای خریدن رومه. گرسنه خواندن یک کتاب معمولی در اواخر شب. گرسنه بوی عطرها و پارچه های رنگارنگ.

دلم می خواهد گرسنه باشم. گرسنه ی حتا نان های مانده وسط سفره. بیسکوئیت های کم طرفدار ساقه طلایی و شیر یارانه ای که همیشه در بغل یخچال می ماند، ترش می شود و کسی نگاهش نمی کند.

گرسنگی اتفاق بزرگی ست وقتی اکثر آدم ها سیرند. سال هاست سیر شده اند و این سیر شدن دارد آن ها را نابود می کند. سیر که باشی دستت نمی رود برای پر کردن یک لیوان از چای! سیر که باشی آدم ها جلویت بی رنگ و بو می شوند. تو آدم ها را کمتر دوست خواهی داشت؛ آدم هایی که زیبا نیستند، آدم های با ماشین های کوچک و کیف پول های کوچک. سیر که باشی نقشه شهرت را خط کشی می کنی و معلوم می کنی از کجات تا کجایش برای آدم های مثل خودت است و لعنت بر کسی که پایش از خط بیرون بزند از غذا خوردن سیر می شوی. از دیدن زیبایی و از اتفاق های شاد ِ هرچند کوچک سیر می شوی. به زبان آوردنش دردناک است اما گاهی از زندگی کردن سیر می شویم حتی.

سیری آدم ها را ازمان می گیرد چه برسد به غذاها و رستوران های درجه دوی دنج. سیری آدم را بی خاصیت می کند و موجودی می سازد که هیچ چیز او را به وجد نمی آورد، هیچ چیز او را وادار نمی کند که پرده را کنار بزند، پنجره ها را باز کند و به پاهای خشکش تکان های مختصری بدهد.

گاهی گرسنگی آدم را عاشق می کند. باور نداری؟ باید گرسنه باشی تا بتوانی به همه عشق بورزی و دوستشان داشته باشی. دلم گرسنگی سیری ناپذیر می خواهد. دلم می خواهد دوباره عاشق بشوم. دلم می خواهد چشم هایم را، چشم های سیرم را برای ابد ببندم.

و چه نعمت بزرگی ست این گرسنگی!

گرسنگی اتفاق بزرگی ست وقتی اکثر آدم ها سیرند.

I feed the starving

 

       Iwill be hungry. Feeding the hungry, hungry, walking up the street to buy anewspaper. Hungry late at night reading a regular book. Hungry, the smell ofperfumes and colorful fabrics.

 

I will be hungry. Even the bread remains the center of the table hungry.

 

Hunger is a great place Syrnd When most people. Garlic and garlic hasfor years been destroying them. That you will not be enough to fill a cup oftea! If enough people where you're going to be colorless and odorless. Peoplewill love you less; people who are not beautiful, people with small cars andsmall purse.Seeing the beauty and lively place, however, show little garlic.Painful, but sometimes life is no easy way to get even garlic.

 

Azman's journey takes them, let alone both at meals and cozy restaurants.

 

I love Adam's hunger. Do not you agree? You must be hungry to be able tolove and be loved. I will insatiable hunger. My heart wants to be loved again.I will make my eyes, close my eyes Syrm for eternity.

 

This is a great blessing and hunger!

 

Hunger is a great place Syrnd When most people.

منبع: نامشخص 

 متشكرم.


آهنگری بود که پس از گذران جوانی پر شر و شور، تصمیم گرفت روحش را وقف خدا کند. سال ها با علاقه کار کرد، به دیگران نیکی کرد، اما با تمام پرهیزکاری در زندگیش چیزی درست به نظر نمی آمد، حتی مشکلاتش مدام بیشتر می شد.

روزی، دوستی به دیدنش آمد پس از اطلاع از وضعیت دشوارش به او گفت: واقعاً عجیب است! درست بعد از این که تصمیم گرفته ای مرد خداترسی شوی، زندگیت بدتر شده. نمی خواهم ایمان را ضعیف کنم اما با وجود تمام تلاش هایت در مسیر ، هیچ چیز بهتر نشده!»

آهنگر پاسخ داد: در این کارگاه، فولاد خام برایم می آورند که باید از آن شمشیر بسازم. می دانی چطور این کار را می کنم؟ اول فولاد را به اندازه جهنم حرارت می دهم تا سرخ شود. بعد با بی رحمی، سنگین ترین پتک را بر می دارم و پشت سر هم به آن ضربه می زنم تا اینکه فولاد شکلی را بگیرد که می خواهم. بعد آن را در ظرف آب سرد فرو می کنم، تمام این کارگاه را بخار فرا می گیرد. فولاد به خاطر این تغییر ناگهانی دما، ناله می کند و رنج می برد. یک بار کافی نیست، باید این کار را آن قدر تکرار کنم تا به شمشیر مورد نظرم دست بیابم.»

آهنگر لحظه ای سکوت کرد. و سپس ادامه داد: گاهی فولاد نمی تواند تاب این عملیات را بیاورد. حرارت، ضربات پتک و آب سرد باعث ترک خوردنش می شود. می دانم که از این فولاد هرگز شمشیر مناسبی در نخواهد آمد. برای همین آن را کنار می گذارم.»

آهنگر باز مکث کرد و بعد ادامه داد: می دانم که خدا دارد ما را در آتش رنج فرو می برد. ضربات پتکی را که بر زندگی من وارد کرده پذیرفته ام و گاهی به شدت احساس سرما می کنم، انگار فولادی باشم که از آب دیده شدن رنج می برد. اما تنها چیزی که می خواهم این است: خدای من، از کارت دست نکش، تا شکلی را که تو می خواهی، به خود بگیرم. با هر روشی که می پسندی، ادامه بده، هر مدت که لازم است، ادامه بده. اما هرگز مرا به میان فولادهای بی فایده پرتاب نکن!»


Lord, please keep on!

 

 

Was forged after spending most evil and passion of youth, decided todevote his soul to God. Years with an interest in his work, his goodness toothers, but with all the righteousness in his life was not what it seems, waseven more constant problems.

 

One day, a friend came to visit after informing him of the situationDshvarsh said: "It is really strange! Just after this a man who decided toshow piety, your life worse. I'm not weak faith, but despite all your effortson the spiritual path, there is nothing better! "

 

Blacksmith replied: "In this workshop, bring me a steel sword,which should make it. How do I know? First heat the steel to give hell to befried. After the brutality, the heaviest hammer on and I reel it'll blow uplike that take the form of steel. Then I plunged into cold water in thecontainer, all the steam fills the workshop. Steel due to the sudden change oftemperature, will groan and suffer. Once is not enough, I must repeat it enoughto find a sword in my hand . "

 

Blacksmith was a moment of silence. And then continued: "I cannot tolerate these actions would bring the steel. Heat, and sledgehammer blowscold water caused the couple to leave. I know of a good steel sword will nevercome. So leave it aside. "

 

Open blacksmith paused and then continued: "I know that Godtakes us into the fire of suffering.But the only thing I want is this: My God,do not hand the card to the shape you want, to get her. With a friendly way,keep on, every time that is necessary, keep . But do not throw me to theuseless steel. "


تنها بازمانده یك كشتی شكسته توسط جریان آب به یك جزیره دورافتاده برده شد، با بی قراری به درگاه خداوند دعا می‌كرد تا او را نجات بخشد، ساعتها به اقیانوس چشم می‌دوخت، تا شاید نشانی از كمك بیابد اما هیچ چیز به چشم نمی‌آمد. درآخر ناامید شد و تصمیم گرفت كه كلبه ای كوچك خارج از كلک بسازد تا از خود و وسایل اندكش بهتر محافظت نماید، روزی پس از آنكه از جستجوی غذا بازگشت، خانه كوچكش را در آتش یافت، دود به آسمان رفته بود،اندوهگین فریاد زد: خدایا چگونه توانستی با من چنین كنی؟»

صبح روز بعد او با صدای یك كشتی كه به جزیره نزدیك می‌شد از خواب برخواست، آن می‌آمد تا او را نجات دهد.

مرد از نجات دهندگانش پرسید: چطور متوجه شدید كه من اینجا هستم؟»

آنها در جواب گفتند: ما علامت دودی را که فرستادی، دیدیم!»

آسان می‌توان دلسرد شد هنگامی كه به نظر می‌رسد كارها به خوبی پیش نمی‌روند، اما نباید امیدمان را از دست دهیم زیرا خداوند همواره در زندگی ماست، حتی در میان درد و رنج.

دفعه آینده كه كلبه شما در حال سوختن است به یاد آورید كه آن شاید علامتی باشد برای فراخواندن رحمت خداوند.

برای تمام چیزهای منفی كه ما به خود می‌گوییم، خداوند پاسخ مثبتی دارد:

تو گفتی آن غیر ممكن است»، خداوند پاسخ داد همه چیز ممكن است»،

تو گفتی هیچ كس واقعاً مرا دوست ندارد»، خداوند پاسخ داد من تو را دوست دارم»،

تو گفتی من بسیار خسته هستم»، خداوند پاسخ داد من به تو آرامش خواهم داد»،

تو گفتی من توان ادامه دادن ندارم»، خداوند پاسخ داد رحمت من كافی است»،

تو گفتی من نمی‌توانم مشكلات را حل كنم»، خداوند پاسخ داد من گامهای تو را هدایت خواهم كرد»،

تو گفتی من نمی‌توانم آن را انجام دهم»، خداوند پاسخ داد تو هر كاری را با من می‌توانی به انجام برسانی»،

تو گفتی آن ارزشش را ندارد»، خداوند پاسخ داد آن ارزش پیدا خواهد كرد»،

تو گفتی من نمی‌توانم خود را ببخشم»، خداوند پاسخ داد من تو را ‌بخشیده ام»،

تو گفتی من می‌ترسم»، خداوند پاسخ داد من روحی ترسو به تو نداده ام»،

تو گفتی من همیشه نگران و ناامیدم»، خداوند پاسخ داد تمام نگرانی هایت را به دوش من بگذار»،

تو گفتی من به اندازه كافی ایمان ندارم»، خداوند پاسخ داد من به همه به یك اندازه ایمان داده ام»،

تو گفتی من به اندازه كافی باهوش نیستم»، خداوند پاسخ داد من به تو عقل داده ام»،

تو گفتی من احساس تنهایی می‌كنم»، خداوند پاسخ داد من هرگز تو را ترك نخواهم كرد».

Do Shmahm hut is burning?

 

Finally it was hopeless and decided that a small shack outside tomake their tricks and tools to better protect Andksh, one day after returningfrom the search of food, the little house was in flames, the smoke was gone toheaven, sad shouted: "How could God reveal this to me?"

 

The next morning he could sleep with the sound of a ship near theisland rose, it would come to save him.

 

Man rescued from Dhndgansh asked: "I notice that I am here?"

 

They answered and said: "We have sent smoke signals, we saw!"

 

It was easy to get discouraged when it seems things do not go well,but we should not lose hope because God is always in our lives, even in themidst of suffering.

 

The next time your hut is burning to remember that it is perhaps asign calling for God's mercy.

 

For all the negative things we say to themselves, God has a positiveanswer:

 

You said "it is impossible," he answered, "everythingis possible",

 

You said, "Nobody really loves me not," he replied, "Ilove you"

 

You said "I am very tired," he replied, "I'll comfortyou"

 

You said "I can not continue," he replied, "My graceis sufficient"

 

You said "I do not solve problems," he replied, "Iwill conduct my steps,"

 

You said "I can not do it," he replied, "I doeverything I can to deliver",

 

You said you "it's not worth it", he replied, "it willfind value,"

 

You said you "can not forgive me," he replied, "Iforgive you"

 

You said "I am afraid," he replied, "I've left mytimid soul"

 

You said "I'm always worried and disappointed", he replied,"Let all your worries to my shoulders,"

 

You said "I do not have enough faith," God replied,"I've given everyone a measure of faith"

 

You said "I'm not smart enough", he replied, "I havegiven you wisdom"

 

You said "I'm lonely," he replied, "I will neverforsake you."

منبع: نامشخص 

 متشكرم.


آیا تا به حال نگاهی به كتابهای چاپ شده در قدیم انداختین.جلد چرمی و دوام بالا از خصوصیات بارز كتابها در گذشته بود. كتاب از جایگاه بالایی در میان انسانها برخوردار بود. در مقابل معمولا كفشها از پارچه ساخته میشد.

در مقابل كتاب امروز با جلد كاغذی با كیفیت و دوام پایین به چاپ میرسد.از طرفی در گرما به عنوان باد بزن، در مقابل نور خورشید سایه بان، در نزاع نقش چماق ، در هنگام خستگی نقش زیر انداز را بازی میكند. و كفشها با چرم عالی و رنگ لعاب ساخته میشود.

حالا خودتون بگید چه اتفاقی افتاده كه.؟ چرا.؟

منبع

سخنرانی آقای محسن قراعتی


من اسمش و میزارم:

حادثه - عشق - آسمان

و تیتر پایانی فیلم :

----------------------

حوادث، آدمهای بزرگ را متعالی و آدمهای كوچك رو متلاشی میكنه.

----------------------

دلها هر چه شگفت ترند، عشق نیز در آنها شگفت انگیز تر است.

---------------------

انسان نمیتواند به آسمان نیندیشد!

چگونه میتواند؟!

مگر انسانها كه عمر را بی چرا ، مشغولند و سر به زمین فرو برده اند

و پوزه در خاك دارند و غرق داراب و علفند،

اینها كه گوسفندان دو پایند!!!

منابع:دكتر شریعتی



آخرین جستجو ها

critenreazel rocksviltistgal عکس عاشقانه ddevlosrire شکوفه ساتری چین خوردگی های عمر من خلق بهترین طعم ها Drew's collection foaperfbestmis firedenfo